یکی از شاخص‌های بسیار مهم حوزۀ نیکوکاری در جهان، شاخص جهانی بخشندگی است که از سال 2010 به‌صورت سالانه توسط مؤسسۀ CAF (Charity Aid Foundation) سنجیده و به‌صورت عمومی منتشر می‌شود. این مؤسسۀ بریتانیایی با استفاده از سه پرسش اساسی به سنجش این شاخص می‌پردازد:

الف) آیا طی یک ماه گذشته به فردی غریبه کمک مالی کرده‌اید؟

ب) آیا طی یک ماه گذشته به خیریه‌ای کمک مالی کرده‌اید؟

ج) آیا طی یک ماه گذشته وقت خود را صرف کار داوطلبانه کرده‌اید؟ 

درصد مجموع افرادی که به این سه پرسش پاسخ بله داده باشند به‌ عنوان درصد بخشندگی هر کشور در نظر گرفته می‌شود و بر این اساس کشورهای جهان (در این نظرسنجی تعداد آنها از یک‌صد کشور عبور می‌کند) از منظر این شاخص رتبه‌بندی می‌شوند. مسئولیت انجام این نظرسنجی بر عهدۀ مؤسسۀ گالوپ (Gallup) است که بنا به ادعای این سازمان، هر ساله نمونه‌ای معرف از جمعیت هر کشور را مورد سنجش قرار می‌دهد. 

با همۀ این اوصاف، ناظران و کارشناسان صحت و اعتبار این پژوهش را مورد پرسش قرار داده‌اند. به‌عنوان مثال، برخی به عدم توجه کافی پرسش‌ها در نسبت به جامعۀ محلی اشاره کرده‌اند و پرسش‌ها را فاقد اعتبار دانسته‌اند. (مثلاً اینکه مصداق کار داوطلبانه در هر جامعه‌ای متفاوت از جامعۀ دیگر است و نمی‌توان یک پرسش کلی را برای بیش از صد کشور جهان مطرح کرد.)

برخی دیگر نمونۀ گالوپ را مورد تحلیل قرار داده‌اند و معتقدند که جمعیت مورد مطالعۀ گالوپ (500 تا 1000 نفر) نمی‌تواند نمونۀ معرف و دقیقی از جوامع مختلف باشد. با این حال، هرگز نمی‌توان از نقش این شاخص جهانی در سنجش وضعیت خیرخواهی و بخشندگی در جهان غافل شد. شاخص جهانی بخشندگی یکی از مهم‌ترین تلاش‌هایی است که در جهان برای شناخت علمی خیرخواهی و نیکوکاری صورت گرفته است و فارغ از خطاهای احتمالی، تلاش‌های پژوهشگران برای سنجش این شاخص قابل احترام است. با این حال و علی‌رغم تمامی برون‌دادها و منافعی که این گزارش پژوهشی به همراه دارد نمی‌توان از خطاهای آن به‌کلی چشم‌پوشی کرد. 

فارغ از نقدهایی که نسبت به پرسش‌های پژوهش مطرح شده است، نمونه‌گیری این پژوهش بین‌المللی چالش‌برانگیز است. به‌طور مثال، سنجش جامعه‌ای مانند ایران با بیش از 80 میلیون نفر جمعیت و تنوع قومی، زبانی و جغرافیایی حیرت‌انگیز از طریق نمونه‌ای کوچک‌تر از هزار نفر چالش‌های بسیاری را ایجاد می‌کند. معرف بودن نمونۀ گالوپ جایی زیر سؤال می‌رود که بتوانیم یافته‌های آن را با یافته‌های دیگری که پرسش مشابه را در بازۀ زمانی مشابه سنجیده‌اند مقایسه کنیم. به این منظور، می‌توان از داده‌های پیمایش ملی «وضعیت اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی جامعۀ ایران» که در سال 1394 و 1395 (2016 میلادی) بهره جست. در این پیمایش ملی که نمونۀ مورد مطالعۀ آن 82500 نفر از مردم 31 استان کشور بوده‌اند، دو پرسش نخست از سه پرسش اصلی شاخص جهانی بخشندگی طرح شده است. بر اساس یافته‌های این پیمایش ملی، 5/34 درصد از مردم ایران طی یک ماه گذشته به سازمان‌ها یا واحدهای خیریه‌ای کمک مالی کرده‌اند و 6/48 درصد مردم نیز طی یک ماه گذشته به فرد غریبه یا غیرآشنا کمک مالی کرده‌اند. 

با مقایسۀ داده‌های این پیمایش ملی (که بنا به اذعان بسیاری از پژوهشگران و کارشناسان، یکی از کامل‌ترین و معرف‌ترین نمونه‌های پژوهشی ممکن را مورد سنجش قرار داده است) با داده‌های مربوط به شاخص جهانی بخشندگی در سال 2016 از ایران می‌توان توجه اختلاف خروجی این دو پژوهش شد. یافته‌های شاخص جهانی بخشندگی در سال 2016 در خصوص جامعة ایران نشان می‌دهد که 61 درصد مردم طی یک ماه گذشته به فرد غریبه کمک مالی داشته‌اند و 50 درصد مردم نیز در این مدت به خیریه‌ها کمک مالی کرده‌اند. یافته‌های CAF نسبت به یافته‌های پیمایش ملی «وضعیت اجتماعی، فرهنگی و خلاقی جامعة ایران» اختلاف نسبتاً فاحشی دارد. همین اختلاف نتایج می‌تواند حساسیت‌ها را نسبت به صحبت و اعتبار این پژوهش بالا ببرد. از این رو، نیاز است تا محققان و پژوهشگران حوزۀ خیرخواهی و نیکوکاری در ایران با حساسیت و نگاه انتقادی از شاخص‌های جهانی این چنینی بهره ببرند. این شاخص‌ها علی‌رغم تمام منافعی که برای پژوهش حوزۀ خیرخواهی به همراه دارند، عموماً نمی‌توانند نسبتی دقیق با جوامع بومی مورد مطالعه برقرار کنند، به همین خاطر جهت بهره‌مندی از نتایج آنها یا استفاده از پرسش‌های این پژوهش‌ها برای سنجش وضعیت جامعۀ ایرانی همواره باید همراه با بومی‌سازی و توجه به بافتار مورد مطالعه باشد. قطعاً بهره‌گیری نقادانه و بوم‌محور از این شاخص‌های جهانی می‌تواند پژوهش خیرخواهی در ایران را به پیش ببرد. 

علیرضا اسکندری نژاد (پژوهشگر اجتماعی)