ترکیب خانواده
وضعیت تاهل
ازدواج عمدتاً رابطه مثبتی با گستردگی انجام کمک خیریه (هادکینگسون و ویتزمن1996؛ اسکولز و فن اسلایک2002؛ رید و سلبی2002؛ آپینانماهکول و دلوین2004؛ هرانگ2004؛ وو و همکاران2004؛ هاتسون2006؛ ماتسوناگا2006؛ مچ و همکاران2006) و مقدار کمک اهداشده (فلدستین و تیلور1976؛ فینبرگ1987؛ اسلمرود1989؛ آتن و رادنی1990؛ برت 1991؛ لنکفورد و وایکاف1991؛ آتن و همکاران1992؛ تونیل و همکاران1996؛ آندرونی و اسکولز1998؛ دوکوته1999؛ لانگ2000؛ تیهن2001؛ اسکولز و فن اسلایک2002؛ آپینانماهکول و دلوین2004؛ هرانگ2004؛ وو و همکاران2004؛ بروکس2005؛ چانگ 2005b؛ فن اسلایک و بروکس2005؛ براون و فریس2007؛ فلدمن2007؛ ویلهلم و همکاران 2008 ) دارد. این مطالعات همگی مقطعی هستند و نشان نمیدهند که آیا کمک خیریه در طول زمان با ازدواج افراد افزایش مییابد یا خیر. مطالعات بهندرت رابطه انواع مشارکتهای غیر از ازدواج را با کمک خیریه بررسی می کنند، اما در موراد معدودی که این کار را انجام دادند، نتایج مشابه بودند (ویپکینگ و ماس، 2009). همانند جنسیت، ازدواج اغلب تنها بهعنوان یک متغیر کنترل گنجانده میشود، و بنابراین در بحث نتایج مطالعاتی که علاقه اصلی آنها سایر عوامل تعیینکننده است، مشخص نمیشود. این مورد بهویژه در مطالعات منتشرشده در زمینه اقتصاد مشاهده میشود زیرا وضعیت تاهل بر ریز ریز شرایط تأثیر دارد و باید هنگام تخمین تأثیرات درآمد و قیمت کنترل شود. اکثر این مطالعات رابطه مثبتی بین ازدواج و کمک پیدا میکنند. این نشان می دهد که رابطه مثبت نسبتاً قویای بین ازدواج و رفتار بشردوستانه در مشخصات مدل اقتصادی وجود دارد.
مطالعات هیچ رابطهای بین وضعیت تاهل و بخشش به خیریه پیدا نکرده است و یا یافتههای متفاوتی را گزارش میکند. مطالعات مرکز بشردوستی در ایندیانا (رونی و همکاران، 2001؛ رونی و همکاران، 2005؛ مچ و همکاران، 2006) نشان داد که هم مردان و هم زنان متاهل بیشتر از مردان مجرد به خیریهها کمک میکنند، اما فقط زنان متاهل (و نه مردان متاهل) مقادیر بیشتری نسبت به مردان مجرد اهدا کردهاند. شیف (1990) در مطالعهای بر روی خانوادههای تک درآمدی هیچ رابطهای بین ازدواج و بخشش خیریه نیافت. کارول و همکاران (2006) در یک مطالعه اقتصادسنجی از کمکهای خیریه در ایرلند، هیچ رابطهای بین وضعیت تاهل و کمک خیریه پیدا نکردند.
راندولف (1995) با استفاده از مدلهای پیشرفته اقتصادسنجی در ایالات متحده، نتیجه مشابهی گرفت. کلوتفلتر (1980) در یک مطالعه اولیه در مورد کمک به خیریهها در طول زمان، هیچ رابطه ای بین وضعیت تاهل و بخشش نیافت، همچنین که هیچ رابطهای میان تغییر وضعیت تاهل و کمک خیریه پیا نکرد. این نتیجه حاکی از آن است که افزایش میزان کمک خیریه در بین زوجین به دلیل خود ازدواج نیست، بلکه ناشی از عوامل دیگری است.
جونز و پوسنت (1991a) در مطالعهای بر روی کمکهای خیریه در بریتانیا، هیچ رابطهای بین مجرد بودن و کمکهای مالی در تحلیل رگرسیون توبیت پیدا نکردند. ایتون (2001) هیچ رابطهای بین متاهل بودن و مبلغ اهدایی در هنگام کنترل «قیاس دو نفره» پیدا نکرد، که نشان میدهد یا هر دوی زن و شوهر کمک خیریخ میکردند یا هیچکدام این کار را انجام نمیدادند. بروکس (2002) در مطالعهای در مورد رابطه بین درآمد رفاهی و کمک های خیریه، هیچ رابطهای بین وضعیت تاهل و کمک خیریه پیدا نکرد.
انواع سازمانها
فری و مایر (2004) در آزمایشی که کمکهای مالی دانشجویان فعلی به صندوقهای اجتماعی دانشگاه زوریخ سوئیس را بررسی میکرد، دریافتند که دانشجویان متاهل سخاوتمندتر از آنهایی هستند که ازدواج نکرده بودند. با این حال، آنها نشان دادند که این رابطه در یک مدل تاثیرات ثابت از نظر آماری معنادار نیست. این امر باعث شد که فری و مایر (2004: 80) به این نتیجه برسند که «ازدواج به خودی خود فرد را سخاوتمندتر نمیکند، اما دانشجویان متاهل از این نظر متمایز هستند».
اگرچه هرانگ (2004) تأثیر مثبت ازدواج را بر کمک خیریه عمومی و مذهبی در ایالات متحده یافت، نتایج او همچنین نشان میداد که بین متاهل بودن و کمک غیرمذهبی رابطهای وجود ندارد. با این حال، ویلهلم و همکاران (2008) رابطه مثبتی بین وضعیت تاهل و بخشش مذهبی و سکولار یافتند. بیله فلد و همکاران (2005) در مطالعهای که کمک عمومی مذهبی و غیرمذهبی (سکولار) را مورد بررسی قرار داد، تنها رابطه مثبتی بین ازدواج و احتمال اهدای کمکهای غیرمذهبی پیدا کردند. آنها هیچ رابطهای بین ازدواج و اهدای کمک عمومی، کمک مذهبی و مبلغ اهدایی به سازمانهای غیر مذهبی پیدا نکردند.
براون و فریس (2007) نشان دادند که یک رابطه مثبت اولیه و معنادار بین متاهل بودن و سکولار بودن در رگرسیون توبیت بهطور کامل توسط شاخصهای سرمایه اجتماعی میانجی شد. رابطه بین ازدواج و کمک خیریه مذهبی پس از گنجاندن معیارهای سرمایه اجتماعی بهطور معناداری مثبت باقی ماند. چانگ (2005b) در یک تحلیل رگرسیون توبیت مبالغ اهدایی به انواع مختلف سازمانها در تایوان، رابطه مثبتی بین ازدواج و اهدای کمک به سازمانهای مذهبی، خیریه و دانشگاهی یافت. او هیچ رابطهای بین ازدواج و کمک به سازمانهای پزشکی و سیاسی پیدا نکرد.
پیتس و اِسکلی (1984) با بررسی کمکهای مالی به یک اتحادیه محلی دریافتند که کمتر احتمال دارد افراد مجرد نسبت به افراد متاهل کمک مالی کنند و احتمالاً مبالغ کمتری را نیز اهدا کنند. رگنروس و همکاران (1998) دریافتند که افراد متاهل در ایالات متحده بیشتر به سازمانهای حمایت کننده از فقرا و نیازمندان کمک میکنند. لی و فارل (2003) دریافتند که کمکهای خیریه از سوی افراد متاهل بیشتر از سایر افرادی که وضعیت تاهل متفاوتی دارند بیشتر نیست، اما افراد متاهل بیشتر مورد توجه قرار میگیرند. مارکس (2000) در تحلیلی که کمک مالی مردم در زمینه خدمات انسانی را پیشبینی میکرد، هیچ رابطهای بین وضعیت تاهل و کمک کردن پیدا نکرد.
دانکن (1999) و مونکز (2003) در طی دو مطالعه بر روی بسیاری دیگر از پیشبینیکنندههای اجتماعی-اقتصادی بخشش، رابطه منفی بین ازدواج و بخشش عمومی و بخشش فارغالتحصیلان یافتند. اولسون و کادل (1994) دریافتند که کسانی که هرگز ازدواج نکردهاند بیشتر از کسانی که تا به حال ازدواج کردهاند به اجتماع محلی خود کمک خیریه میکنند. گروبر (2004) دریافت که کسانی که ازدواج نکرده بودند مقادیر بیشتری را به دلایل مذهبی و ترکیبی از دلایل مذهبی و سکولار کمک میکردند.
کلوتفلتر (2003) با استفاده از تجزیه و تحلیل رگرسیون توبیت دریافت که فارغ التحصیلان متاهل گروه 1976 در ایالات متحده در اوایل دهه 1990 کمتر از همتایان مجرد خود به دانشگاه خود کمک کردند. جالب توجه است که کلوتفلتر (2003) هیچ رابطهای بین وضعیت تاهل و بخشش برای گروه 1951 پیدا نکرد. دانشوری و لوکسیچ (1997) دریافتند که ازدواج تنها به بخشش بیشتر در میان خانوارهایی با متوسط درآمد سالانه بیش از 25000 دلار مربوط می شود. لون و همکاران (2001) دریافتند که داشتن همسری که عضو همان کلیسای پروتستان نیست که خود فرد در آن عضو است، در واقع باعث کاهش کمکهای خیریه، چه مذهبی و چه غیرمذهبی میشود.
رابطه مطلقه و بیوه بودن با بشردوستی تا به امروز کمتر مورد مطالعه قرار گرفته است. برایانت و همکاران (2003) هیچ تفاوتی بین پاسخدهندگان مجرد، مطلقه یا بیوه از یک سو و پاسخ دهندگان متاهل از سوی دیگر در پژوهش بر احتمال کمک خیریه پیدا نکردند، اما آنها دریافتند که طلاق گرفتن با احتمال کمتر دریافت درخواست کمک مالی به خیریه مرتبط است. یک مطالعه در ایالات متحده در مورد کمک های مالی کسر شده از مالیات بر درآمد (کسورات جزئی) هیچ رابطهای بین بیوه شدن و کمک خیریه نشان نداد (لانگ، 2000). ویپکینگ و بکرز (2010) دریافتند که هلندیهایی که در یک خانواده دو سرپرسته زندگی میکنند و قبلاً طلاق را تجربه کردهاند، بسیار کمتر احتمال دارد که تصمیمات مشترکی در مورد اهدای کمک خیریه بگیرند و مبالغ کمتری نسبت به افرادی که طلاق را تجربه نکردهاند، به خیریهها کمک میکنند.
با کنترل سن، بلفیلد و بنی (2000) دریافتند که در بریتانیا بیشتر محتمل است فارغ التحصیلان مطلقه یا بیوه نسبت به فارغالتحصیلان مجرد مبالغ بیشتری را به دانشگاه خود کمک کنند. احتمال کمک کردن فارغ التحصیلان متاهل نیز نسبت به فارغ التحصیلان مجرد کمتر بود. جالب توجه است، بلفیلد و بنی (2000) دریافتند که تفاوتی بین مجرد بودن، مطلقه بودن یا بیوه بودن و مبلغ کمک اهدایی زمانی که همسر سابق فرد از همان موسسه آموزشی که خود فرد در آن درس میخواند، فارغ التحصیل شده بود، وجود ندارد.
مکانیسمها
هنگام ازدواج، افراد احتمالاً تغییراتی را در شبکههای اجتماعی خود تجربه میکنند. در برخی موارد، افراد ممکن است پس از ازدواج از برخی شبکههای اجتماعی خارج شوند. با این حال، از آنجایی که ازدواج شبکههای زن وشوهر را گرد هم میآورد، افراد متاهل معمولاً بیش از سایرین در شبکههای اجتماعی بزرگتر و متنوعتر حضور دارند. از طریق این شبکههای اجتماعی بزرگتر و متنوعتر، ممکن است از آنها برای مشارکت درخواست شود (برایانت و همکاران، 2003). علاوه بر این، کسانی که متاهل هستند نیز به احتمال بیشتری ارزشهای مذهبی را میپذیرند (کریستیانو، 2000؛ ویلکاکس و ولفینگ، 2007)، که نشاندهنده نقش بالقوه مکانیسم ارزشها است.
فرزند داشتن
در اکثر مطالعاتی که این متغیر را شامل میشود، تعداد فرزندان در یک خانواده رابطه مثبتی با بشردوستی دارد (آتن و رودنی، 1990؛ لنکفورد و وایکوف، 1991؛ آتن و همکاران، 1992؛ چو و جئونگ، 1993؛ هوگ و یانگ، 1994. بنکس و تانر، 1999؛ تیهن، 2001؛ کارول و همکاران، 2006). مطالعات بر روی کمک خیریه در بریتانیا و ایرلند رابطه مثبتی بین تعداد کودکان خانواده و احتمال اهدای کمکهای مالی نشان داد، البته نه با مقدار کمکها (فاروآ و تانر، 1997؛ کارول و همکاران، 2006). کاولی و همکاران (2011) دریافتند که در بریتانیا وجود کودکان هم با احتمال کمک مالی و هم میزان کمکهای بیشتر مرتبط است. سالیوان (1985) نتیجهگیری مشابهی را برای مشارکتهای مذهبی در ایالات متحده گرفت، اما همچنین نشان داد که این به وجود کودکان پیشدبستانی مربوط نمیشود.
ین (2002) و هرونگ (2004) هر دو رابطه مثبتی بین اندازه خانوار و کمکهای مذهبی یافتند، اما هیچ رابطهای با بخشش به اهداف خیریه (سکولار) پیدا نکردند. بروکس (2005) و براون و فریس (2007) در این رابطه یک رابطه مثبت با بخشش مذهبی و یک رابطه منفی با کمک خیریه سکولار یافتند. در تجزیه و تحلیل قبلی از همان مجموعه داده، رابطه مثبتی بین داشتن فرزند با کمک مذهبی پیدا شد اما هیچ رابطهای با بخشش سکولار یافت نشد (بروکس، 2004). دانکن (1999) رابطه مثبتی بین سطح کمک خیریه و داشتن بچه 3 تا 1 ساله پیدا کرد، اما هیچ رابطهای در مورد آنهایی که کودکان خارج از این محدوده سنی داشتند، وجود نداشت. جیمز و ویپکینگ (2008) رابطه مثبتی بین تعداد کودکانی که در خانه زندگی میکنند و میزان پول اهدایی به اهداف آموزشی در هلند یافتند. ویپکینگ (2006) دریافت که رابطه مثبتی بین بچهدار شدن و کمکهای مالی به سازمانهایی که از کودکان حمایت میکنند وجود دارد.
با این حال هیچ رابطهای بین بچهدار بودن و مشارکت در امور بشردوستانه توسط شیف (1990)، بارت (1991)، اسمیت و همکاران (1995)، مارکس (2000)، بروکس (2002)، برایانت و همکاران (2003)، هیوستون (2006) و فلدمن (2007) پیدا نشد.
در اندونزی، مشخص شد که تعداد کودکان کمتر از 14 سال در خانواده با احتمال اهدای کمک و مبلغ اهداشده رابطه منفی دارد (Okten and Osili, 2004). در تایوان، خانوادههای بزرگتر کمتر کمک مالی میکنند (وو و همکاران، 2004؛ چانگ، 2005a). همچنین، در هلند، یک رابطه منفی بین اندازه خانوار و مقدار کمک اهدایی، که در یک پرسشنامه کوتاه اندازهگیری شد، یافت شد (بکرز و ویپکینگ، 2006). در مطالعهای در مورد اهدای کمک توسط فارغ التحصیلان، کمکهای مالی در میان فارغ التحصیلان مدرسه بازرگانی دارای کودکان در محدوده سنی 12 تا 18 سال کمتر بود (اوکوناد و برل، 1997).
مکانیسمها
رابطه بین بچه دار شدن و کمکهای خیریه احتمالاً به دلیل مکانیسمهای مختلفی است. اولاً، داشتن فرزند آگاهی از نیاز (آگاهی از نیازهای ذینفعان خیریه) را افزایش می دهد. از طریق کودکان، مردم احتمالاً در انجمنهای آموزشی و دیگر انجمنهای محلی مانند باشگاه ورزشی یا گروه موسیقی مشارکت میکنند. این مشارکت آگاهی از نیازهای این سازمان ها را افزایش میدهد و همچنین احتمال اینکه در معرض درخواست کمک خیریه قرار بگیرند رابالاتر میبرد. بچه دار شدن آگاهی را در مورد سازمانهای خیریه (بهویژه با تمرکز بر کودکان) که نیاز به کمک مالی دارند افزایش میدهد و احتمال مواجهه با درخواست برای کمکهای مالی را نیز افزایش میدهد و در نتیجه رفتارهای بشردوستانه را تحریک میکند.
باید توجه داشت که افراد مذهبی تمایل به داشتن تعداد بیشتری فرزند نسبت به افراد غیرمذهبی دارند (مک کویلان، 2004). در صورت در دسترس نبودن معیارهای دینداری، تعداد فرزندان ممکن است نماینده دینداری باشد و رابطهای کاذب با کمک های خیریه ایجاد کند. افرادی که فرزندان بیشتری دارند احتمالاً دارای ارز های مذهبی قویتری هستند، که رفتار انساندوستانه آنها را از طریق مکانیسم ارزشها تحریک میکند. شکل 2 مکانیسمهای شناساییشده در تحقیقات پیشین را بهعنوان توضیحاتی در کورد رابطه میان کمک خیریه و ترکیب خانواده نشان میدهد.
شکل2: مکانیسمهایی که رابطه میان ترکیب خانواده و کمکهای خیریه را تشریح میکنند
ارسال نظر