این بار به گفتوگو با مدیر کل سابق امور بانوان شهرداری تهران، خانم دکتر زهرا بهروزآذر پرداختیم. ایشان دانشجوی دکترای کارآفرینی بوده و در طول دوران فعالیت خود تلاش کردند تا گامهای مؤثری را در زمینه مشارکتهای اجتماعی بردارند. امیدواریم خواندن این مصاحبه به شما در زمینه فضای خیرخواهی ایران، و مسائلی که فعالان سمنها و خیریهها در این حوزه با آن درگیر هستند، اطلاعات مفیدی را ارائه دهد.
شما بهطور کلی وضعیت و فضای فعالیتهای خیرخواهانه را در کشور چطور ارزیابی میکنید؟
به نظر من بهطورکلی بحث فعالیتهای خیرخواهانه در ایران جایگاهی بسیار قوی دارد و اگر بخواهیم از بین سه سطح ضعیف، متوسط و خوب دربارهی وضعیت این فعالیتها در کشور نظر بدهیم، به نظر من پاسخ سطح خوب است؛ ولی متأسفانه این فعالیتها بیشتر در سطح فردی ماندهاند و فعالیتهای خیرخواهانه سازمانی نیز فعلاً فقط محدود به سازمانهای خیریهای غیردولتی و یا به تعبیر بهتر بخش خصوصی است.
با این حال بخش خصوصی بهعنوان کسب و کار، کمتر وارد این حوزه شده است ولی سازمانهای غیردولتی که جنسشان از جنس سازمانهای مدنی است بنیه فعالیتهای خیر را تقویت میکنند. درواقع در فعالیتهای خیریهای در ایران دو کنشگر اصلی داریم؛ کنشگرهای فردی و کنشگرهای سازمانی از جنس سازمانهای غیردولتی یا سازمانهای غیرانتفاعی (یعنی همان انجیاو ها، هیئتها، مساجد و غیره).
اگر بخواهیم بهطور خاص بخش خصوصی اقتصادی را در نظر بگیریم، کسب و کارهای کوچک، متوسط و بزرگ، تقریباً هیچ کدام کنش خاصی در این حوزه ندارند. درباره دولت هم اگر بخواهیم در بخش ساختاری و قوانین صحبت کنیم، باید بگوییم رویههای موجود بهصورت رسمی چندان ساز و کاری برای جذب و توسعهی این نوع فعالیتها ندارند.
یعنی با این وجود و بهصورت کلی شما برایند فضای خیرخواهی در ایران را مثبت ارزیابی میکنید؟
بله من عرض کردم اگر سه سطح وضعیت ضعیف، متوسط و خوب را جهت سنجش وضعیت این فعالیتها در ایران در نظر بگیریم، به نظر من پاسخ «وضعیت خوب» است؛ یعنی روحیه، نگرش و اشتیاق خیرخواهی در جامعه ما بهصورت کلی خیلی بالا است.
در این شرایط، به نظر شما چالشها و موانع فعالیتهای خیرخواهانه در ایران چه هستند؟
به نظر من بخش عمده مشکلات ما در این حوزه، بحثهای سیستمی است. یعنی سیستمهای فعالیتهای خیرمان هنوز سیستمهای سنتی است؛ هنوز فرد به فرد تعریف میشود، تک به تک، سینه به سینه و جمعهایی هم که شکل میگیرد هنوز صورتهای غیررسمی دارند. یعنی سازمانهای جدی و حرفهای نیستند؛ تنها خیریههای سنتی داریم.
با این حال نمیتوانیم بهطور دقیق بگوییم به خاطر اینکه این فعالیتها خیلی غیرحرفهای یا غیرسازمانی ارائه میشوند، ناکارآمد هم هستند. حتی در نگاهی شاید مثبت بودن فضای خیر در کشور به خاطرهمین است که هنوز سینه به سینه و فرد به فرد مدیریت میشود. به نظر من شاید حتی یکی از علل ماندگاری این فضا نیز همین باشد؛ لذا این وضعیت لزوماً به معنای منفی بودن نیست. من فقط تلاش کردم آنچه هست را توصیف کنم.
به نظر شما طی چهار پنج سال گذشته، چه عواملی بر حوزهی خیر در ایران اثرگذار بودهاند؟ برای مثال تاثیرات تغییر دولت، کرونا و... را بر این حوزه چگونه میبینید؟
برای پاسخ به این سؤال لازم میبینم کمی عقبتر برگردم؛ چون به نظر من کنش خیرخواهانه در ایران همچنان یک کنش فردی است. افراد وقتی خودشان با یک عامل و یا یک واقعیت ناراحتکننده مواجه میشوند، درک میکنند که این رنجی است که دیگران نیز میبینند و چون برای خودشان هم میتوانند این رنج را تصور کنند وارد کنش میشوند. حالا از اینجا به بعد میتوان گفت نوع این کنش را عوامل محیطی مشخص میکنند.
وقتی سازمانهای داوطلبانه وجود داشته باشند (سازمانهای مدنی، سازمانهای خیریه که اعتماد در آنها حاکم باشد) همین فردی که میخواهد یک کنشی را انجام دهد، ترجیح میدهد که از واسطه و یا نمایندگی آنها استفاده کند و انجام عمل خیر را به آنها بسپارد. درواقع درصورت وجود اعتماد به سازمانهای خیریه، فرد در چنین شرایطی بشخصه وارد عمل کمکرسانی مستقیم نمیشود؛ بلکه از سازمانهایی که موجود هستند کمک میگیرد.
در حقیقت برای انجام امر خیر هر چقدر میزان این اعتماد پایینتر بیاید، کنش افراد به سمت مداخلهی فردی بیشتر میشود. حتی در برخی موارد انقدر مسئله بیاعتمادی افزایش پیدا میکند که فرد حتی نسبت به گروه مخاطب هم دچار شبهه میشود، یعنی دچار شک میشود که آیا واقعاً اینها مستحق هستند یا خیر؟ بنابراین من فکر میکنم که دولت مهمترین نهادی است که میتواند کمک کند برای اینکه این امور خیر جریان پیدا کنند و ساری شوند.
بیشتر بخوانید:
در واقع دولت با فعالیتهایی میتواند در سطوح مختلف اعتماد ایجاد کند و همچنین بسنجد که مشکلاتی که ما تصور میکنیم در جامعه مردم با آن درگیر و نیازمند کمک هستند، واقعیاند یا خیر؟ به عبارت دیگر، دولت در سنجش درستی تصویر ما از شرایط و همچنین در ارائهی تصویر درست میتواند بسیار موثر باشد.
همانطور که اشاره کردم دولت در میزان اعتماد به خیریهها نقش پررنگی دارد؛ به همین خاطر وقتی یک دولت یا بهطور کلی نهاد حاکمیتی، به یک NGO اتهام جاسوس بودن و غیره میزند، یکدفعه موقعیت تمام NGOها را به لرزه میاندازد. ممکن است آن اتهام درست باشد من کاری به این وجه ندارم؛ ولی بنظرم دولت باید خیلی احتیاط کند در اینکه این کنش -که ممکن است به زعم خودش حتی دیدبانی و حراست از مؤسسات خیریه باشد- چه تصویری در ذهن سایر مخاطبین ایجاد میکند؟ چه تصویری برای سایر NGOها ایجاد میکند؟
این نوع کنش باعث میشود که فاصلهی مردم از این سازمانها افزایش پیدا کند. اگر اعتماد نباشد به تبع آن در مردم تمایل به سمت مداخلهی غیررسمی و غیرحرفهای در امر خیر شکل میگیرد. حالا درباره اینکه آیا دولت آقای روحانی توانست در این زمینه مؤثر باشد یا خیر، به نظر من دولت آقای روحانی همه نظام حاکم نیست.
آقای روحانی در آن بخشی که میتوانست کار کند، مانند معرفی مشکلها، به نظر من موفق بود -به خصوص مثلاً در بحث کودکان بازمانده از تحصیل که آقای میدری فعالیت داشتند- و یا در بحثهای سیل یا زلزله موفق بود؛ ولی در امر افزایش اعتماد به سازمانها، حتی سازمان هلال احمر که زیرمجموعه خودش بود بسیار ناموفق عمل کرد و کمکی به اینکه امر خیر به صورت رسمیتر و حرفهایتر بتواند شکل بگیرد، نکرد.
افق چهار پنج سال آیندهی کشور را در حوزهی خیرخواهی چطور میبینید؟ درواقع انتظارات و پیشبینیهای شما از مسئولین دولتی دربارهی این حوزه چیست؟
ببینید با توجه به وضعیت اقتصادی که پیش میآید و گزارش اخیری که آمده است مبنی بر اینکه امروزه 70 درصد مردم ایران تجربهی فقر را دارند -درحقیقت حس میکنند به خط فقر رسیدهاند- من تصور میکنم احتمال اینکه تلاش برای امر خیر بیشتر شود، زیاد است. احتمالاً ما با یک فضایی مواجه میشویم که جامعهی نیازمندمان رو به افزایش است. این فقر لزوماً و فقط مالی هم نیست.
در بحثهای سلامت احتمالاً دچار مشکل میشویم؛ زیرا خود همین عوارض کرونا تازه بعد از دو سال به شدت خودش را نشان خواهد داد؛ برای مثال با افراد زیادی مواجه خواهیم بود که در اثر این بیماری سرپرست خانوارشان را از دست دادند؛ همچنین افراد زیادی در این مدت روابط شخصیشان مشکل پیدا کرده است؛ جمعیتهایی که با آنها مراوده داشتند، جامعهای که با آن رفت و آمد میکردند را از دست دادند و دچار مشکلات ذهنی و روحی و روانی جدی شده یا میشوند. مانند دوران بعد از جنگ دچار یک سری مشکلات جدی خواهیم شد.
بیشتر بخوانید:
خود مسئله آب احتمالا یک مسئله جدی در کشور خواهد بود که باید با فعالیتهای خیر حل شود؛ چراکه ریشه مسائل آب در کشور ما، به وقف برمیگردد. در مجموع به نظر من اینها مسائلی است که پس از کرونا دوباره (و با شدت بیشتری) به وجود میآید و نیازمند فعالیت خیریهای هستند.
در اینکه دولت چه کار میتواند بکند به نظر من باز دو بعد خیلی اهمیت دارد؛ اول کمک به فهم و شناخت دقیقتر مردم از مسائل و دیگری هدفمند کردن فعالیتها -برای مثال مشخص شود کدام موارد در اولویتاند، مسائلی که خود دولت هم نمیتواند حل کند و نیازمند کمک مردم است- دوم به رسمیت شناختن NGOها، مؤسسات خیریه، هیئتها.
اصلاً نمیدانم دولت چقدر میتواند در این حیطه دوم موفق باشد، این خیلی مسئله بزرگی است که ما در کشور ابزاری فراهم نمیکنیم که NGOها تقویت شوند چون از تقویت آنها میترسیم؛ احساس میکنیم اگر آنها تقویت شوند خودمان تضعیف میشویم.
من به کرات در جلساتی دولتی دیدهام که به شدت از اینکه یک NGOیی قوی شود، میترسند. یک پیشفرضی در نظام حاکم وجود دارد که قوی شدن NGO، قوی شدن یک مؤسسه خیریه، مساوی است با تضعیف دولت و تضعیف حاکمیت. تا زمانی که این پیشفرض وجود دارد نمیشود این بحث اعتمادسازی به مؤسسات و گروههای خیر را تقویت کرد.
برای مطالعه:
یکی از اتهامهای خیلی بزرگی که راجع به مؤسسات خیریه وجود دارد این است که در این مؤسسات پولشویی اتفاق میافتد. هیچکس هم تلاشی برای از بین رفتن این تصویر نمیکند. هرقدر هم که مؤسسه خیریه بزرگتر میشود و افراد بزرگتری در آن عضو میشوند، این تصویر در ذهن مخاطبان و در ذهن جامعه بیشتر شکل میگیرد.
اگر بخواهم جمعبندی کنم باید بگویم به نظر من دولت اول باید این پیشفرض خود را اصلاح کند و سعی کند این فهم را در کل نظام حاکم توسعه دهد که میشود سازوکاری داشت که به NGO ها اعتماد داشت و تقویتشان کرد؛ یعنی نوعی اعتمادسازی درون خود نظام حاکم باید محقق شود، و دوم یک بخش اعتمادسازی هم بین مردم و این سازمانها باید ایجاد شود. مردم در خیلی موارد تمایل ندارند با مؤسسات خیریه خیلی بزرگ کار کنند چون درباره خیلی از سازمانها این تصور وجود دارد که نظامی برای پولشویی هستند.
ظرفیتهای در این سازمانهای خیلی بزرگ خیریه وجود دارد که به واسطه حرفهای شدن، تجربه اندوزی، وسعت و الگوسازی میتواند در کشور توسعه پیدا کند ولی به خاطر همین تصویرها گسترده نمیشود.
در چنین شرایطی دولت باید تلاش کند که این تصویر را اصلاح کند، مکانیسمهایی بسازدکه در آنها نظام مالی این سازمانها شفاف شود، هر کسی که میخواهد به این سازمان کمک کند، ببیند به لحاظ مالی در این سازمان چه اتفاقی میافتد، هیئت امناها را بشناسند، نام تجاری افرادی که در مؤسسات خیریه سردمدارند قابل شناسایی باشد و همچنین خود این سازمانها نیز روی هویت سازمانیشان کار کنند.
الان مثلاً شما محک را ببینید؛ محک چقدر روی نام تجاریاش کار کرده است. مردم دیگر به آن اعتماد پیدا کردهاند، میگویند ما مطمئنیم که این سازمان فقط روی بحث بیماران سرطانی کار میکند، منبع درآمدش هم مثلاً فقط مردم هستند و کمکهای مردمی. مردم الان راجع به محک به این باور رسیدهاند؛ اما درباره خیلی از سازمانها یا نرسیدهاند یا تصویر اشتباه دیگری دارند و دولت با ابزارهای حاکمیتیای که دارد میتواند به اصلاح این تصویرها و جلوگیری از توسعهی این نوع نگاههای منفی کمک کند.
باتوجه به آنچه تا اینجا گفته شد، شما چه پیشنهادهایی جهت بهبود وضعیت حوزهی خیر در ایران دارید؟
به نظر من مهمترین کار همین تقویت NGOها و عدم مداخله رسمی و جدی در فعالیتهایشان است؛ یعنی دولت فاصله بگیرد، امر خیر را به دست خود این سازمانها بسپارد و خودش هم اگر قرار است مداخله داشته باشد در سطح سیاستگذاری، نظارت، استقرار نظامهایی برای کنترل و پایش این امر خیر و توسعهی آن اقدام کند.
شما بهعنوان یک فعال خانم در این حوزه، جایگاه بانوان را در فضای خیرخواهی کشور چطور ارزیابی میکنید؟
در این دو سه سالی که کمی از نزدیکتر در حوزهی زنان کار کردهام، تقریباً این نکته رسیدهام که زنان در حوزهی خیر فعالتر از مردان هستند -چه در تجربه ایران و چه در تجربهی بینالمللی.
در کشور ما هم، حداقل تهران را که قطعی میتوانم بگویم، این نکته تأیید میشود. شاید حتی بتوان گفت در خود مؤسسات خیریه نیز تمایل به حضور زنان خیلی بالاتر است؛ زیرا وقت گذاشتنشان بیشتر است و جنس فعالیتشان کارمحور است.
این مسئله دلایل متعددی میتواند داشته باشد؛ از جمله اینکه چون زنان در بسیاری از موارد در دسترسی به منابع مالی خیلی محدود هستند و در حالت عادی مبلغی ندارد که بتوانند به امر خیر اختصاص دهند، از خودشان مایه میگذارند.
یک مدل فعالیت خیر دیگر هم صندوقهای اعتباری خرد است که باز بین زنان بیشتر رایج است. مثلا یک عده در یک محفل میگویند من میخواهم وام بگیرم ولی این را هر ماه به گردن یک نفر بدهیم که گرهی یک نفر دیگر باز شود. این هم باز یکی دیگر از کنشهایی است که معمولاً زنان دارند.
بحث حضورشان و مدیریتشان در مؤسسات خیر هم که جای خود دارد. با وجود اینکه میزان علاقه و مشارکت زنان بسیار بالاتر است ولی فعالیتهای آنان از نوع غیررسمی است و کمتر وارد فعالیتهای حرفهای میشوند.
این اتفاق به دلایل مختلفی صورت میگیرد؛ برای مثال اینکه نوع کنش آنها مالی نیست و از جنس مشارکتی است - مشارکت یا در ساخت یک محصول و فروشش یا مدیریت یک مجموعه و یا آموزش. تا آنجایی که من مشاهده کردم بیشتر فعالیتهای خیریه زنان از این جنسها است.
ارسال نظر