مقاله زیر ترجمهای از مقاله «?Would the World Be Better Off Without Philanthropists» از نیویورکر است. این مقاله و خوانش آن بدین جهت اهمیت دارد که میتواند نگاهی متمایز و جدید نسبت به نیکوکاری و خیرخواهی به ما بدهد. همیشه ما از نکات مثبت و تأثیرات خوب نیکوکاری گفتهایم اما گاهی خوانش رویکردهای مختلف نسبت به یک مسئله من جمله نیکوکاری و نیکوکاران میتواند نگاه ما را بازتر کند. این مقاله نیز رویکردی متفاوت به نقش اهداکنندگان در جهان دارد و نسبت به سایر مطالب منتشرشده در اطلس خیر ایران رویکرد متفاوتی را دنبال میکند.
بشردوستی سازمانیافته، مانند بسیاری از چیزها، در درون متفاوت از بیرون به نظر میرسد. «Philanthropy» از یونانی به معنای «عشق به انسانیت» آمده است، و تصور عمومی از آن معمولاً بر نیکوکاران و میزان انساندوستی آنها متمرکز است.
در نگاه عمومی افراد خوب، افراد ثروتمند سخاوتمندی هستند که به اهدافی که همه ما آنها را تأیید میکنیم، مانند مبارزه با تغییرات آب و هوا کمک میکنند. افراد بد برای شستن شهرت خود (مثل خانواده ساکلر مروج مواد افیونی) یا برای پیشبرد اهداف نامطلوب (مثل کوچس ضد محیط زیست) اهدا میکنند. در هر صورت، سؤالات برجسته در مورد بشردوستی، برای اکثر مردم، به اندازه و کیفیت قلب و روح فرد نیکوکار مربوط است.
در زندگی واقعی، تعامل بین بشردوستی با پول کلان و مؤسسات وابسته به بشردوستی مانند دانشگاهها، مؤسسات خیریه و موزهها بیشتر یک مذاکره تجاری است تا یک بازی اخلاقی. نیکوکاران به ندرت هدایای بزرگ و نامحدودی را که مؤسسات دریافت کننده واقعاً میخواهند ببخشند، و بنابراین دو طرف چانه زنی میکنند: در مورد هدف و کنترل یک هدیه، در مورد شکل اعتبار، در مورد اینکه مؤسسه چقدر باید از منابع دیگر جمعآوری کند.
شرط ساخته شدن هدیه در دنیای بشردوستی، همه اینها فقط یک روز دیگر در دفتر است. ییل اخیرا کمیته ای را برای مطالعه روابط خود با اهداکنندگان تشکیل داده است. این امر پس از آن اتفاق افتاد که مدیر برنامه مشهور "استراتژی بزرگ" آن در اعتراض به زمانی که دو کمک کننده بزرگ تلاش کردند از آنچه که به نظر می رسد حق قراردادی برای ایجاد یک هیئت مشورتی برای این برنامه بود، استعفا داد. اشتباه است که این مورد را به عنوان مدرکی در مورد نادر بودن چنین درخواست هایی یا اینکه دانشگاه ها به ندرت با آنها موافقت می کنند تلقی کنیم.
اگر متواضعانه به دانشگاه خود کمک کنید، ممکن است کادری را علامت بزنید که به طور کلی نشان میدهد که دوست دارید از هدیهتان چگونه استفاده شود – یا ممکن است نه. اگر پنج میلیون دلار ببخشید، میتوانید خیلی دقیقتر عمل کنید، احتمالاً یک مرکز کاملاً جدید یا یک صندلی وقفی ایجاد کنید که به موضوع مورد علاقه شما اختصاص داده شده است. اگر به دادن پنجاه میلیون دلار فکر میکنید، میتوانید هر چقدر که میخواهید وقت رئیس دانشگاه خود داشته باشید و ممکن است هر دوی شما درباره تغییر مسیر آینده کل مؤسسه صحبت کنید.
در دنیای معاصر، بشردوستی به طور مشخص آمریکایی است! ما حدود چهارصد و هفتاد میلیارد دلار در سال اهدا میکنیم، اگر اهدای وقت، کار فیزیکی و مواد را حساب کنید، بیشتر است. کل آمریکا از هر کشور دیگری حتی به عنوان درصدی از تولید ناخالص داخلی جلوتر است، زیرا تا حدی، ما نسبت به اکثر کشورهای مرفه، بازارپسندتر هستیم، دارای ثروت خصوصی بیشتر و تدارکات کمتر دولتی. چهار دهه گذشته تعداد زیادی ثروت و در نتیجه بشردوستانه بزرگتر و جسورانه به وجود آورده است.
انسان دوستی این اصل فروید را به یاد می آورد: «هرجا هویت وجود داشته باشد، منیت نیز وجود خواهد داشت»: اینکه چگونه پول خود را به دست آوردید، نحوه انفاق آن را شکل میدهد. بنیانگذاران شرکتهای صنعتی بزرگی مانند جنرال موتورز، یو اس استیل و استاندارد اویل در دوران بارون دزد، اغلب مؤسسات جدید گستردهای ایجاد کردند - بیمارستانها، دانشگاهها، موزهها.
در هر عصر طلایی، تبادلی بین سیاست و سرمایه وجود دارد. افراد ثروتمند برای ساختن و حفظ ثروت خود به شرایط سیاسی مساعد وابسته هستند. بزرگان نیکوکار از این ثروت برای تأثیرگذاری بر دولت بسیار بیشتر از آن چیزی که صرفاً با رأی دادن در روز انتخابات میتوانند استفاده کنند، استفاده میکنند.
آنها میتوانند اتاقهای فکری راهاندازی کنند که سیاستهایی را که مورد تأییدشان است، ترویج کنند، و میتوانند منابع عمومی را برای تلاشهای خود بهکار گیرند. جنبش charter-school نمونه بارز بشردوستی است که جایگزینی در مقیاس بزرگ برای عملکرد سنتی دولت ایجاد میکند که با حمایت مالیاتدهندگان بخشی از دولت باقی میماند. اریک اشمیت، غول فناوری، از طریق بنیاد خود Schmidt Futures، برای اعضای دفتر سیاست علم و فناوری کاخ سفید، که با تعدادی از کارمندان سابق و فعلی اشمیت کار میکند، حقوق پرداخت کرد.
فعالیتهای بشردوستانه پرخاشگرانه و با اعتماد به نفس، ناگزیر با واکنشهای منفی مواجه شده است. تغییرات در دیدگاه اقتصادی که پس از بحران مالی 2008 به وجود آمد در نگرشها در مورد بشردوستی ظاهر شد: این تغییر از کتاب سرمایهداری بشردوستانه متیو بیشاپ و مایکل گرین به نام «سرمایهداری بشردوستانه: ثروتمندان چگونه میتوانند جهان را نجات دهند» است که در سال 2008 منتشر شد و قبل از بحران نوشته شده بود، به کتاب آناند گیریداراداس. "برندگان همه چیز را می گیرند: داستان نخبگان تغییر جهان" که یک دهه بعد منتشر شد.
The Giving Pledge که توسط بیل گیتس و وارن بافت در سال 2010 راه اندازی شد و بیش از دویست امضاکننده دارد که متعهد شدهاند حداقل نیمی از ثروت خود را تقدیم کنند. اکنون از یک سو، بین جشنهای عمومی اهداکنندگان بزرگ و هدایای آنها تفاوتی اساسی وجود دارد. و از سوی دیگر، نقدهای فزایندهای از بشردوستی در دستور کار است.
«انسان دوستی: از ارسطو تا زاکربرگ» (بلومزبری)، یک بررسی طولانی اما بسیار خواندنی توسط روزنامهنگار بریتانیایی، پل والی، در طرح سؤالات اصلی درباره بشردوستی مفید است. والی استدلال میکند که در دنیای باستان، بشردوستی مربوط به حامیان اشرافی بود که برای مدارس و دیگر اشکال زیرساختهای فرهنگی هزینه میکردند. این در مورد کمک به فقرا و نیازمندان یا تطهیر روح اهدا کننده نبود.
والی آنچه را که گناه اصلی بشردوستی میداند را در اصلاحات پروتستانی جستوجو میکند، که توجه را به نقصهای اخلاقی دریافتکنندگان خیریه معطوف کرده است. از این رو، یک رشته طولانی از بهبودهای اجتماعی مداخلهگر، نمونهای از خانم جلیبی در «خانه سیاه» است. او نشان میدهد که پرسشهایی درباره تقسیم کار مناسب بین دولت و بشردوستانه، و در مورد رفتار با دریافتکنندگان، از دیرباز مطرح بوده است. ظهور بشردوستانه بزرگ - که بیشتر آن توسط کارکنان حقوق بگیر بنیادهای وقفی نظارت میشود - سطح جدیدی از مقیاس، ماندگاری و جاهطلبی را اضافه کرد زیرا نیکوکاران مأموریتهایی را که به طور سنتی با دولت مرتبط بودند، به عهده گرفتند.
بیشتر بخوانید:
تنشهای آشکار به وجود میآیند. والی مینویسد: «بنیادها هم از نظر سیاسی و هم از نظر نظم و انضباط بازار پاسخگو نیستند: آنها توسط متولیانی اداره میشوند که نه از سوی مردم، بلکه توسط متولیان موجود انتخاب میشوند. از این نظر، آنها عمیقاً ضد دموکراتیک هستند.» هم از نظر سیاسی و هم از نظر بازار: آنها توسط معتمدانی اداره میشوند که نه توسط مردم، بلکه توسط متولیان موجود انتخاب میشوند. از این نظر، آنها عمیقاً ضد دموکراتیک هستند.» هم از نظر سیاسی و هم از نظر رشته های بازار: آنها توسط معتمدانی اداره می شوند که نه توسط مردم، بلکه توسط متولیان موجود انتخاب می شوند. از این نظر، آنها عمیقاً ضد دمکراتیک هستند.»
نیکوکاران در مقیاس بزرگ معمولاً میخواهند بیش از بررسی درخواستهای کمک هزینه یا توزیع هنگفت خود در بین یک مجموعه از ذینفعان سال به سال انجام دهند. در عوض، مانند بسیاری از مؤسسات این روزها، آنها بیانیههای مأموریتی را تهیه میکنند، اولویتها و اهداف را تعیین میکنند، و سعی میکنند تعهدات مالی محدودی داشته، اما «تأثیر» داشته باشند.
اما نیکوکاران و ذینفعان آنها اغلب در تلاش هستند تا ثابت کنند که یک هدیه قابل توجه تفاوت قابل توجهی در جهان ایجاد کرده است. به همان اندازه که بشردوستی بزرگ است، هم از سوی دولت و هم از سوی کسب و کار کوچکتر شده است. اگر بخواهید صد دلار به یک صندوق بورسیه در یک مدرسه بدهید، تقریباً مطمئناً این پول به صندوق میرود و سپس به عنوان بورسیه پرداخت میشود.
اگر چند پله از نردبان بالا میروید، میخواهید به کلیسای خود هدیه مهمی برای ساختن یک اتاق جلسه جدید بدهید، کلیسا اتاق را میسازد و در آن جلسات برگزار میکند. اما هدایایی که واقعاً تأثیر گسترده و غیرقابل انکاری دارند؟ این موارد نادر هستند، به خصوص زمانی که مستلزم تأمین مالی یک چیز (مانند یک گروه فعال) به امید دستیابی به چیز دیگر (مانند تغییر اساسی سیاست) باشند. به همین دلیل است که میبینیم مجموعهای آشنا از داستانهای موفقیت بشردوستانه بیپایان تکرار میشوند، مانند بودجه اولیه بنیاد فورد و راکفلر از انقلاب سبز یا نقش شرکت کارنگی در ایجاد سیستم پخش عمومی.
والی کتاب خود را با تقسیم دغدغههای اصلی خود به دو دسته پایان میدهد. «انسان دوستی استراتژیک» به جاهطلبیهای دگرگونکننده کمککنندگان عمده اشاره میکند، که این پرسشها را در مورد اینکه آیا آنها جایگاه تلاش برای تغییر جامعه را دارند و آیا میتوانند این کار را به طور مؤثر انجام دهند، ایجاد میکند.
«انسان دوستی متقابل» به مشکلات مربوط به روابط قدرت بین فرد بخشنده و دریافتکننده اشاره دارد. با این حال، هنگامی که روشهایی را که بشردوستی میتواند مشکلساز باشد، مفهومسازی کردید، آنچه میخواهید یک حسابداری اخلاقی دقیق و دقیق از تلاش در شکل فعلی آن است. این چیزی است که اما ساندرز هاستینگز، فیلسوف سیاسی جوان، در کتاب جدید خود، «فضیلتهای خصوصی، رذایل عمومی: بشردوستی و برابری دموکراتیک» (شیکاگو) ارائه میکند.
مردم تمایل دارند انساندوستی را وقتی با اهداف آن موافق هستند جشن بگیرند و وقتی موافق نیستند آن را محکوم کنند، مثلاً به مؤسسه چارلز کخ به عنوان تلاشی بدخواهانه برای تبدیل قدرت اقتصادی به قدرت سیاسی اعتراض میکنند اما شورای دفاع از منابع طبیعی را جشن میگیرند.
حمایت از لیبرالهای ثروتمند، به عنوان یک نیروی خوب. ساندرز-هیستینگز هیچ کدام از اینها را نخواهد داشت. او همچنین اهمیتی نمیدهد که آیا پول اهداکنندگان از راههای پاک یا کثیف به دست آمده است یا اینکه آیا نیت آنها خالص است یا منافع شخصی. او همان منطق بیرحمانهای را برای همه انواع بشردوستی اعمال میکند که به اهداکنندگان اجازه میدهد تا از نفوذ سیاسی یا شخصی بسیار زیاد استفاده کنند.
چیزی که ساندرز-هیستینگ در مورد بشردوستی بیش از همه دوست ندارد «نابرابری رابطهای» است که ایجاد میکند. او مینویسد: «نوع دوستی برخی افراد، دیگران را تحت قدرت خود قرار میدهد. بشردوستی «روابط اجتماعی و سیاسی سلسله مراتبی مخالف» ایجاد میکند. او هر زمان که نیکوکاران سعی میکنند دریافتکنندگان کمکهای خود را دیکته کنند، یا تصور میکنند که آنها نسبت به دریافتکنندگان، ایده بهتری از آنچه به نفع گیرندگان است دارند، سلطهخواهی غیرقابل قبول میبیند.
او خاطرنشان میکند که سرمایه گذاران مدارس منشور به ندرت فرزندان خود را به مدارس منشور میفرستند و ممکن است مدارسی را برای فرزندان خود انتخاب کنند که مدل آموزشی کاملاً متفاوتی داشته باشند و به جای تمرین و انضباط بر تفکر مستقل و خلاقیت تأکید کنند.
حتی اگر شما یک نیکوکار در مقیاس کوچک هستید که به طور متواضعانه به عنوان مثال، یک بیمارستان مذهبی که سعی میکند نسخهای از زندگی با فضیلت را به بیمارانش منتقل کند، ساندرز-هیستینگز شما را رها نمیکند. زمانی که هدایایی به یک صندوق کمک هزینه تحصیلی، یادداشتهای سپاسگزاری از دانشآموزان خاص برای اهداکنندگان خاص را به همراه داشته باشد، مشکلی ندارد، زیرا چنین ابراز قدردانی حاوی نوعی حقارت اجتماعی است.
برای مطالعه:
نکات پایانی
قسمت اول از مقاله آیا جهان بدون نیکوکاران بهتر خواهد بود؟ تلاش میکند تا خواننده را به سمت رویکرد انتقادی از فضای نیکوکاری در جهان بهطور ویژه آمریکا ببرد. نویسنده مقاله ارجاعاتی به پژوهشها و کتابهای همگام با این رویکرد دارد و همچنین مثالهایی را از فضای بشردوستی آمریکایی میآورد. به طور کل، همانطور که در ابتدا مطرح شد این مقاله میتواند به ما در جهت آشنایی با نگاههای مختلف به نقش و جایگاه اهداکنندگان کمک کند و همچنین دید ما را نسبت به این مسئله گسترش دهد. نظر شما درباره این رویکرد متفاوت چیست؟ لطفا دیدگاه خود را در کامنتها برای ما بنویسید. همچنین قسمت دوم مطلب را نیز میتوانید در همین وبسایت با عنوان آیا جهان بدون نیکوکاران بهتر خواهد بود؟(1) بخوانید.
ارسال نظر