در قسمت اول از مقاله «آیا جهان بدون نیکوکاران بهتر خواهد بود؟(1)» اولین بخش از این مقاله را از مجله نیویورکر خواندیم. پیشنهاد میکنیم پیش از مطالعه این مقاله بخش اول را بخوانید. در ادامه مطلب نیز
ساندرز هیستینگ مکرراً اصرار میورزد که دموکراسی به عنوان راهی برای رفع نیازهای جامعه، برتر از بشردوستی است. اگر عادت دارید فکر کنید که سیستم دموکراتیک ما در وضعیت بدی قرار دارد، این میتواند ناراحتکننده به نظر برسد. اما او در سنت چیزی کار میکند که فیلسوفان آن را "ایدهآلگرایی" می نامند. هدف در این دیدگاه این است که ترسیم شود یک سیستم خوب چه چیزی خواهد بود، با این فرض که همه به طور کامل از قوانین آن پیروی میکنند.
این مدل ایدهآل به شما کمک میکند تا اصول را بررسی کنید تا زمانی که در حال بررسی نحوه عملکرد جهان هستید، آنها را به عنوان مرجع در نظر بگیرید. از نظر او، دموکراسی، «مظهر سیاسی احترام به موقعیت مردم به عنوان یکسان»، به مراتب ارجحیت دارد تا بشردوستی، که شامل «کنترل ثروتمندان بر زندگی مشترک جامعه و موضوعات مورد علاقه مشترک است.
یک توجیه رایج برای بشردوستی این است که رویکردی غیردولتی برای اصلاحات اجتماعی ارائه میدهد. کتابهای مربوط به بشردوستی اغلب باعث شگفتی الکسیس دو توکویل از تعداد انجمنهای مدنی میشوند که او در سفر به ایالات متحده در دهه هجده سی میلادی با آن مواجه شد، ایده این است که بشردوستی متعلق به سنت طولانی سازمانهای جامعه مدنی است.
بیشتر بخوانید:
این بحث دیگری است که ساندرز هاستینگز از آن استفاده چندانی نمیکند. او خاطرنشان میکند که آمریکای توکویل، برخلاف آمریکای ما، از درجه بالایی از برابری اجتماعی برخوردار بود. او کشوری را توصیف میکرد که در آن انجمنها توسط افراد عادی و برای مردم عادی ایجاد میشدند، و بنابراین با بشردوستانههای امروزی که توسط ثروتمندان اداره میشوند قابل مقایسه نبودند. توکویل، اشرافی که مدتها قبل از ظهور دولت رفاه مینوشت، با این ایده که افراد برتر برای افراد فرودست خود تأمین میکنند، راحت بود.
این با برابری رابطهای که ساندرز هیستینگ جایزه میدهد، در تضاد است. او مینویسد: «این قابل اعتراض است که چیزهایی که به عنوان یک موضوع عدالت به گیرندگان بدهی هستند (به طور انحصاری) از طریق خیریه اختیاری و نه از طریق حقوق سیاسی تأمین شوند.
ساندرز هیستینگ همچنین نسبت به این که بشردوستی واقعاً جدا از دولت است هشدار میدهد. در دهه 1990، دانشمند علوم سیاسی تدا اسکاچپول شواهد تاریخی را کشف کرد که نشان میدهد، حتی قبل از جنگ داخلی، بسیاری از سازمانهای کمکرسان به جای محلی، ملی بودند و شرکتکنندگان سیاسی پرشور بودند و برای تأمین منافع عمومی برای اعضای خود لابی میکردند.
ساندرز هاستینگ اشاره میکند که بشردوستی از رفتار مطلوب دولتی سود زیادی میبرد. کمکهای مالی به سازمانهای غیرانتفاعی مشمول کسر مالیات است و هزینهای برای خزانهداری ایالات متحده بیش از پنجاه میلیارد دلار در سال دارد و تنها افرادی که کسورات خود را به طور خلاصه بیان میکنند (یعنی افراد مرفه) از این مزیت برخوردار میشوند. موقوفات بنیاد مشمول مالیات نمیشوند.
اهداکنندگان اغلب سعی میکنند از هدایای خود برای تأثیرگذاری بر جریانهای بسیار بزرگتر مخارج دولتی استفاده کنند. ساندرز هیستینگ همچنین خاطرنشان میکند که اکثر قوانین ایالتی، دریافتکنندگان را ملزم میکنند که به نیات مشخص شده اهداکنندگان، حتی پس از مدتها مرگ اهداکنندگان، پایبند باشند؛ شواهد بیشتری از نفوذ سلسله مراتبی پایدار که او آن را مخرب دموکراسی میداند.
اما آیا بهتر نیست که مغولها پول خود را بدهند تا اینکه قایق های تفریحی و عمارت بیشتری بخرند؟ از نظر ساندرز هیستینگ لزوماً نه. برای یک «برابری خواه رابطه»، خرج کردن بیش از حد برای یک زندگی مجلل ممکن است از نظر اخلاقی بر انساندوستی ارجحیت داشته باشد. این کمتر پدرانه است، و اگر با قدرت دنبال شود، میتواند موقعیت برتر خرج کننده بزرگ را از میلیاردر به میلیونر تنزل دهد.
در پایان کتاب «فضیلتهای خصوصی، مفاسد عمومی»، بشردوستی بهقدری خشن شده بود که میتوان پرسید چگونه میتوان بدون برانگیختن هجوم ساندرز هاستینگز و دیگر منتقدان، آن را اجرا کرد. این در واقع دو سوال است. اول این است که نیکوکاران باید انجام دهند. دوم این است که چگونه، در این عصر گسترش بشردوستی، بقیه ما باید به مشکلات بشردوستی در ارتباط با مشکلات جهان بزرگتر فکر کنیم.
اگرچه ساندرز هاستینگز مجموعه ای از قوانین را برای بشردوستی قابل قبول اخلاقی ارائه نمیدهد، اما میتوان آنها را از اصول کلی او استنباط کرد. بشردوستی کوچک بهتر از بشردوستی بزرگ است، زیرا همان اختلاف قدرت را دعوت نمیکند. لوح جمع آوری احتمالاً یک شرط مطمئن است، همانطور که سازمان های سکولار در جامعه شما هستند.
بیشتر بخوانید:
دادن بدون قید و شرط، کاری که اکثر اهداکنندگان کوچک انجام میدهند، بهتر از دادن با شرایط است، کاری که بسیاری از اهداکنندگان بزرگ انجام میدهند، زیرا از مشکل استفاده از پول شما برای گفتن نحوه زندگی به گیرندگان جلوگیری میکند. همانطور که عیسی و بسیاری دیگر پیشنهاد کردهاند، دادن نیز بهتر است، وقتی ناشناس باشد. ساندرز هیستینگ تمرینی را در دهکده رومانیایی که الی ویزل در آن بزرگ شده است تحسین میکند، که در خاطراتش توضیح داده شده است: در طول عید فصح، مردم به طور ناشناس مقادیری پول را در ظرف میگذاشتند.
چه چیز دیگری؟ بشردوستی که از فعالیتهایی که یک دولت دموکراتیک باید تأمین مالی کند، دور میماند، بهتر از بشردوستی است که میکوشد کارکردهای دولت را جایگزین یا تغییر مسیر دهد. برای کمک به فقرا، برنامه های استحقاق عمومی بر امور خیریه ارجحیت دارد. ساندرز هیستینگ ترجیح میدهد که بشردوستان آمریکایی با دولتها همکاری کنند، حتی در کشورهای غیر دموکراتیک در نیمه راه جهان.
یک پروژه خوشخیم که به ریشهکن کردن یک بیماری اختصاص دارد، مانند کمپین بنیاد گیتس علیه مالاریا، میتواند منجر به فرار مغزها از کارشناسان بهداشت عمومی محلی از پروژههای دیگر شود و آنچه را که از دور حکمرانی میکند، ایجاد کند. بشردوستی که هدفی شبه دولتی دارد، به ویژه زمانی که مانند ایالات متحده، دارای مزایایی باشد که به آن اجازه اعمال قدرت بیشتری را می دهد، نگران کننده است. ساندرز هیستینگ اشاره می کند که چگونه چندین بنیاد بزرگ پس از ورشکستگی شهر دیترویت در سال 2013 به نجات شهر آمدند.
آنها به خاطر کمک آنها مورد ستایش قرار گرفتند، اما شروط را زیر پا گذاشتند، برای مثال، شهر مجبور شد از مالکیت موزه هنر خود صرف نظر کند، که در غیر این صورت ممکن بود بخشی از مجموعه آن برای پرداخت بدهیهای دیترویت فروخته شود. ساندرز هیستینگ نگران است که این معامله ممکن است "اسب تروا برای نفوذ نخبگان" باشد، زیرا مستلزم " واگذاری کنترل یک شهر به بخشندگان است."
فقط تعداد کمی از نیکوکاران معروف برای تمجید از ساندرز هاستینگ وارد میشوند. یکی از آنها جولیوس روزنوالد، نجیب زاده سیرز، روباک است که در دوران اوج دوران جیم کرو، نزدیک به پنج هزار مدرسه را برای دانش آموزان سیاه پوست در جنوب تأمین مالی کرد. در این مورد، برای روزنوالد اشکالی ندارد که کاری را که باید یک وظیفه دولتی میبود - ارائه آموزش به این دانشآموزان - ارائه میکرد، زیرا دولت به هیچ وجه نتوانسته بود این کار را انجام دهد.
ساندرز هیستینگ میگوید که او به جای دستورالعمل، مشاور بود. او توانست تحسین بوکر تی واشینگتن و دبلیو ای بی دو بویس را که به ندرت بر سر چیزی توافق میکردند، به خود جلب کند. یکی دیگر از نیکوکاران نیکوکار، به حساب او، جین آدامز، از هال هاوس، در شیکاگو است. آدامز، یکی از رهبران جنبش شهرک سازی، به دقت به مشتریان خود گوش داد و اصرار کرد (تا حدودی غیرصادقانه، اما به دلایلی که باعث ارتقای منزلت میشود) که هال هاوس یک موسسه خیریه نبود. او ادعا کرد که نمیداند چه چیزی برای مشتریانش بهترین است.
ساندرز هیستینگ با تأیید نقل قول او می گوید: "فقدان ادراک، خطر بزرگ خودخواه است." سومین اهداکننده نمونه، مک کنزی اسکات است که پول زیادی را به سرعت و بدون هیچ گونه رشته ای اهدا کرده است. همه اینها راهنمایی برای بشردوستان بزرگ است، با احکامی که به ندرت از آنها پیروی می کنند. آیا در صورت عدم موفقیت، باید از پیشنهادات آنها صرف نظر کنیم؟ همه اینها راهنمایی برای بشردوستان بزرگ است، با احکامی که به ندرت از آنها پیروی می کنند.
آیا در صورت عدم موفقیت، باید از پیشنهادات آنها صرف نظر کنیم؟ همه اینها راهنمایی برای بشردوستان بزرگ است، با احکامی که به ندرت از آنها پیروی می کنند. آیا در صورت عدم موفقیت، باید از پیشنهادات آنها صرف نظر کنیم؟
ساندرز هیستینگ، که در قراردادهای نظریه ایده آل قرار دارد، تمایل دارد جامعه بزرگتر را از نور خشن و سختی که به انسان دوستی می اندازد معاف کند. رویکرد او مانند مقایسه همسر واقعی شما با یک همسر ایده آل خیالی است. از آنجا که تمرکز ویژه او بر روی جاه طلبی های سیاست بشردوستانه است، و از آنجا که او معتقد است دولت، نه بشردوستی، باید تامین کننده نیازهای جامعه باشد، او تمایل دارد بشردوستی غیر ایده آل را در مقابل دولت آرمانی قرار دهد. هنگامی که دولت وظیفه ای را بر عهده می گیرد، به "هدف دموکراتیک اطمینان از اینکه شهروندان به شیوه ای مستمر بر نتایج اجتماعی و سیاسی که به طور مشترک بر آنها تأثیر می گذارد، اقتدار را تقسیم می کنند" احترام می گذارد.
بیشتر بخوانید:
مهم نیست که یک دولت چقدر از این اصل منحرف شده است - حداقل به افراد ثروتمند اجازه نمی دهد که سیاست تعیین کنند. از آنجایی که ساندرز هیستینگ به خود وظیفه سنجش کاستیها، اعم از نظری و غیره، در جهان فراتر از بشردوستی را نمیدهد، ترتیبات دیگری که در دست اوست، به طور خودکار امتیاز بیشتری نسبت به برابری رابطهای نسبت به زندگی واقعی کسب میکنند.
رابطه بین یک رئیس کالج و یک اهداکننده ممکن است در واقع شامل عنصری از تبعیت باشد. همینطور بین یک بازیگر و یک کارگردان تستگیر، یا فروشنده و مشتریانش، یا در این مورد، کارمندان جاهطلب و مدیرانی که میتوانند آنها را تبلیغ کنند. حتی در سازمان های بشردوستانه، افرادی که بیشتر کار را در بنیادهای بزرگ انجام می دهند، افسران کمک مالی هستند، که ثروتمند نیستند و معمولاً به اندازه افرادی که ثروتی را که می پردازند به دست آورده اند، سرسخت نیستند.
یکی دیگر از نمونههای استاندارد پایینتر ساندرز هیستینگ برای انجام فعالیتهای غیر بشردوستانه، این واقعیت است که پدرگرایی که او در امور بشردوستانه تقبیح میکند، اغلب در مقیاس بسیار بزرگتری در برنامههای دولتی نشان میدهد. شاید به این دلیل است که مردم رای دهنده تمایلات پدرانه خود را دارند. افراد مسن از مزایای پزشکی بسیار سخاوتمندانه تری نسبت به افراد فقیر برخوردار می شوند. شما نمی توانید وجوه ارائه شده توسط اسنپ را خرج کنید، که قبلاً به عنوان کوپن مواد غذایی روی سیگار یا مشروب شناخته می شد.
ما یک برنامه وام دانشجویی عظیم داریم، اما تقریباً هیچ کالج رایگانی نداریم. همه اینها نشان دهنده ترجیح دادن سخاوت به انواع خاصی از افراد و برخی رفتارهای تایید شده است. آیا چنین نسخه هایی از پدرگرایی به دلیل عمومی بودن آنها مجاز است؟ حتی در زمینه کمک های خیریه، این فقط بنیاد گیتس نیست که در آزمون برابری رابطه ای مردود می شود. کسی که یک اسکناس دلاری را در سطل یک دستفروش میگذارد یا پیشاهنگ ضرب المثلی که به یک فرد مسن کمک میکند از خیابان عبور کند نیز پرت میشود، زیرا هر دو رابطه مستقیمی بین یک بخشنده سخاوتمند و یک گیرنده قدرشناس ایجاد میکنند.
در دنیای ایدهآل ساندرز هاستینگ، بشردوستی بسیار کمتر خواهد بود. در دنیای سقوط کردهای که ما در آن زندگی می کنیم، بشردوستی برای رفع نیازهایی که نباید وجود داشته باشند، در دسترس است. اندرو کارنگی به ساخت تقریباً دو هزار کتابخانه شهرداری کمک کرد و بنیاد گیتس بودجه تحقیقاتی و اقدامات بهداشت عمومی را برای مبارزه با بیماریهای گرمسیری تأمین کرده است، زیرا این موارد به طرز مفتضحانهای با کمبود بودجه مواجه بودند.
شکاکان انساندوستی، حتی آنهایی که به اندازه ساندرز هیستینگ متفکر هستند، تمایل دارند که درک ناقصی از نقصهای جهان داشته باشند. مطمئناً اکثر دریافتنندگان بشردوستی از جنبههای بشردوستی که توجه ناپسند ساندرز هیستینگ را به خود جلب کرده است، شرایط نابرابری رابطهای که عملاً در داخل و خارج بشردوستانه عمومیت دارند آگاه هستند، اما از اینکه حداقل برای هدفی که به آن اعتقاد دارند دست به کار میشوند سپاسگزار هستند. این باعث میشود احترامی که کار آنها به آن نیاز دارد ارزش تحمل کردن داشته باشد.
ایده ساندرز هیستینگ برای محافظت از ما در برابر پدرگرایی میتواند خود ویژگی پدرانه پیدا کند. با این حال، نگرانیها در مورد برابری سیاسی با در نظر گرفتن اینکه بشردوستی تنها یکی از راههای تبدیل سرمایه به قدرت است، مستحق بررسی سیستماتیک و دقیق است. چندین دانشگاه مراکزی را برای تحقیق ایجاد کردهاند. این هم بجاست و هم طعنهآمیز است که بشردوستی هزینه این کار را نیز میپردازد.
کلام آخر
شاید آنچه که در این مقاله خواندید کمی تعجب شما را برانگیزد، اما میتواند در شناخت دیدگاهها یمتفاوت نیز به شما کمک کند. دنیالی ایدهال شما نیز جهانی خالی از نیکوکاری است یا خیر؟ باید بگوییم که همواره ما باید با دیدی باز و به دور از تعصب و جبههگیری در مورد مسائل و حوزههای مختلف بنگریم. بدون شک حوزه خیرخواهی نیز در جهان اشکالاتی دارد و جهت بهبود آن باید این فضا را نقد کرد اما ایدههای شما درباره ضرورت وجود نیکوکاران در جامعه تا چه حد نزدیک به این مقاله است؟ ایا جهان واقعا بدون نیکوکاران بهتر خواهد بود؟ لطفا نظراعت خو را برای ما بنویسید.
ارسال نظر